سلام مهدی و حسین این اپ به خاطر شماهاس
http://www.senatorha.com/flashchat.php
سلام دوستای گلم
ممنون که بهم سر میزنین
برای اپ امروز خیلی فکر کردم
ولی چیزی به ذهنم نرسید
یهو یه عکسی دیدم که خیلی بارم جالب بود
براتون تو ادامه ی مطلب میذارم عکسو قضاوت کنین
ادامه مطلب ...پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج
شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به
سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران
ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت
عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته
باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او
گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه
را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود
!
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت:
اما من که می دانم او چه کسی است !